حدود چهارماه میشود که دست به قلم نبرده ام و اتفاقات گذشته را بر صفحه کاغذ روانه نکرده ام آنقدر که روی واژه به واژه ی حرف هایم به اندازه ی یک وجب گرد و خاک گرفته است؛ فکر کنم اگر به همین طریق ادامه دهم بغض هایم بالاخره راه گلوم را میگیرند و دیگر نمی گذارند حیاتی بیاید و برود؛ نمیدانم تا به امروز چطور این راه را ادامه دادم راهی که هر که میگفت چرا دیگر نمینویسی هر دفعه با بهانه های از قبیل" اینستا موجود است،درگیرم و دفترچه خاطراتی که همیشه اسمش بود و خودش نه" یکی پس از دیگری جوابشان را میدادم و خودم را از شرشان خلاص میکردم ولی دیگر بس است باید بالاخره تمامش کنم پس باری دیگر دستم هایم روی زانوانم می گذارم و یک یا علی میگویم و بلند می شوم فقط با این تفاوت که این بار محکم تر،مصمم تر، قاطعانه تر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تراتیل شعریة وأدبیة بنکهة حویزیة تعمیرات برق و تاسیسات ساختمان honarehzendegi.parsablog.com Christie انجمن اسلامی دبیرستان شاهد فردوسی Angie بسم الله الرحمن الرحیم ارزان کالا Sevgi گيلان نشاط