جزوه ات را باز می کنی شروع میکنی به خواندن یک بار می خوانی متوجه نمیشوی
بار دوم می خوانی باز هم متوجه نمی شوی هی می خوانی متوجه نمی شوی
آخر طبیعیست ذهنت که سمت درس نباشد متوجه نمی شود 
می آیی چند صفحه جلوتر جزوه ات را ورق میزنی تا شاید چیزی جلبت کند؛چیز آشنایی نمی بینی باز می آیی جلوتر هی میآیی جلو و هی غرق میشوی در نوشته هایی از هیچ کدامشان هیچی در نمی آید
باز هم طبیعیست ذهنت که سمت درس نباشد. واویلا می شود:)
صدای اذان را که می شنوی لبخندت پیدا می شود انگار که خدا خدا میکردی که زودتر از این ورق ها و صفحه های بی معنی خلاص شوی
میروی وضو میگیری می آیی و قبل از اینکه به نماز بایستی همان آهنگ بی کلام معروف را می گذاری و غرق میشوی در راز و نیاز با معبودت.
حرف میزنیدردودل می کنیهی حرف هی دردودل هیییی
یادت میآد نمازت را نخواندی
سریع نماز می خوانی،بعد نمازت سجده می کنی
هی دردودل.هی حرف های خودمانی با آن خودمانی معروف
درس خواندن من هم عجب حکایتی دارد
تو میروی درس بخوانی.و معبود خودش می آید سراغت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش طراحی لوگو آموزش اکسل ویژه حسابداری نرده حفاظ آهنی ساختمان درامدانلاین وعالی وبمسترفا دارت ناوک لی لی طب windowshost مجله هستی